جنگ نرم از كيلومتر صفر تا 95
حمايتهاي گسترده مردمي از انقلاب اسلامي در دهه اول انقلاب، سازمانهاي امنيتي امريكا، استراتژي جنگ نرم را جايگزين جنگ سخت و حملات نظامي كردند و در اين راستا ارتباطگيري و استحاله نيروهاي سياسي و فرهنگي داخل كشور از يكسو و گسيل توليدات فرهنگي غربي از سوي ديگر، در دستور كار قرار گرفت.
در سال 1368 سازمان سيا با همكاري سرويس اطلاعاتي آلمان و واسطهگري «علي اميني» كنفرانس «هامبورگ» را برگزار نمود. سلطنتطلبان و جناحهاي چپ و راست اپوزيسيون خارج از كشور، پس از شركت در اين كنفرانس، مشي و گفتمان خود را رسماً تغيير دادند. جمعبندي مسائل مطرحشده در كنفرانس هامبورگ به اين صورت بود كه پايگاه مردمي و اجتماعي جمهوري اسلامي غيرقابل خدشه است و بايد با برنامههاي فرهنگي زمينه را براي استحاله مسئولين نظام و سپس مردم فراهم كرد.
«ديويد كيو» مأمور سيا و رابط آن سازمان با برخي از اين گروههاي ضدانقلاب، در جلسهاي توجيهي، استراتژي مورد نظر امريكا براي براندازي جمهوري اسلامي را چنين بيان ميكند:
«مهمترين حركت در جهت براندازي جمهوري اسلامي، تغيير فرهنگ جامعه فعلي ايران است و ما مصمم به آن هستيم.»
همچنين «غلامحسين ميرزاصالح» كه در تئوري بازگشت به تهران سفر كرده بود، پس از دستگيري در برنامه تلويزيوني «هويت» با اشاره به جابهجايي در استراتژي دشمنان انقلاب اسلامي، بويژه امريكا اظهار داشت:
«دولت امريكا، بخصوص كنگره امريكا، در اين اواخر ديگر حامي و پشتيبان گروههاي تندرو... نيست و علت آن هم اين است كه اين برنامه... در سالهاي اخير... عملاً با شكست مواجه شد. اين شكست، در واقع نقطه ضعفي است كه از آن طريق، كنگره به عناصر سياست خارجي فشار آورده و خواستار اين شده كه از طريق عناصر فرهنگي... مقدماتي فراهم بشود كه جامعه، نظرش راجع به نظام، خودش دگرگون شود و عوض شود.»
از اين پس تغيير الگوي رفتاري و گفتمان اپوزيسيون خارج از كشور، در نشريات ضد انقلاب منعكس ميشود. «صدرالدين الهي» از كارگزاران مطبوعاتي در رژيم گذشته و از همكاران راديو لسآنجلس، يك ماه پس از كنفرانس «برلين» در مقالهاي مينويسد:
«مبارزه سياسي چيزي همتاي يك مسابقه ورزشي است. وقتي گروهي در يك مبارزه سياسي ميبازد، درست مثل يك تيم ورزشي، اولين كارشان قبول شكست است... در قضيه سياسي هم همينگونه است: اول بايد باخت را باور كرد و... مثل هر تيم در ميدان باخته، بايد در فكر آن باشيم كه دور بعدي مسابقه را چگونه برد؟... پس استراتژي مبارزه، از اين به بعد، به جاي مبارزه مسلحانه و به كار بردن واژههاي براندازي، سرنگوني، واژگوني و يا زدوبندهاي سياسي به صورت اعلاميه، بيانيه و خطابه كاربردي ندارد.»
وي در ادامه به صورت ضمني، شيوه نفوذ و استحاله را فاش ميكند: «اما يك راه وجود دارد؛ راهي كه ما را به بقاي واقعي ميرساند... يعني اين دور مسابقه را، به صورت يك مبارزه فرهنگي آغاز كنيم. مبارزه فرهنگي در تمام زمينهها، تئاتر، سينما، ورزش، شعر، موسيقي، نقاشي و غيره... حكومت تهران را فقط با سلاح فرهنگ ميتوان خلع كرد و دستبسته، تحويل مردان سياست داد.»
در تداوم اين روند، «ايرج گرگين» از نويسندگان مطبوعات
ضد انقلاب، در نشريه «رايگان» مينويسد:
«با سلاح فرهنگ بهتر ميتوان به جنگ نظام رفت... مبارزه بدون زمينهسازي فرهنگي فراهم نميشود و در واقع، آنهايي كه در جستوجوي راه خروج از وضعيت كنوني هستند، بايد بيش از هر چيز به مبارزه فرهنگي توجه كنند.»
تغيير گفتمان و قواعد رفتاري اپوزيسيون خارج از كشور، از حلقههاي سلطنتطلب آغاز شد. سپس مليون و گروههاي موسوم به راست ضدانقلاب را دربر گرفت. در ادامه نيز گروههاي ماركسيستي موسوم به چپ ضدانقلاب، با تغيير الگوي بازي سياسي، به راهبرد استحاله جمهوري اسلامي از درون روي آوردند.
«حسين لاجوردي» از عناصر فراماسونر و سلطنتطلب مقيم خارج، در جلسه «كلوپ روتاري» ـ يكي از شاخههاي شبكه فراماسونري ـ طي اظهاراتي كه مبين تغيير مشي جريانهاي سلطنتطلب است، ميگويد:
«بايد از فكر كودتاي مستقيم و سرنگوني منصرف شد، بلكه بايستي از طريق فشارهاي بينالمللي و فعاليتهاي علمي و فرهنگي، زمينه حضور در ايران و نفوذ در پايگاههاي استراتژيك نظام را فراهم كرد و از اين طريق، ايران را وادار به تعديل در اهداف و خواستههايش كرد.»
با تغيير استراتژي گروههاي ضدانقلاب، جابهجايي صحنه نبرد از عرصه نظامي به حوزههاي غيرنظامي، كاملاً مشهود ميشود. «فرخ داداشپور»، از عناصر وابسته به رژيم گذشته، در جمع تعدادي از سلطنتطلبان ميگويد:
«اگر مبارزه با نظام را 100 كيلومتر فرض كنيم، از كيلومتر صفر تا 95 آن، تنها بايد فعاليتهاي فرهنگي، سياسي و تبليغاتي باشد و ما فعلاً در اين وهله هستيم.»
«اسد همايون»، مشاور فرهنگي «پنتاگون» در چرايي تغيير فاز و توجيه رويكرد جديد سلطنتطلبان، اذعان ميدارد:
«بايد روي كودتا قلم قرمز كشيد، زيرا با وجود حمايتهاي مردمي از جمهوري اسلامي، امكان كودتا وجود ندارد، موج نظامي و جنگ مسلحانه هم فايدهاي ندارد. بايد مردم را برانگيخت.»
سلطنتطلبان، ضمن تغيير مشي و گفتمان خود و ايفاي نقش در پروژه استحاله جمهوري اسلامي، افقهاي مورد نظرشان را چنين ترسيم ميكنند:
«اگر ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي جمهوري اسلامي را از آن بگيرند، حكومتي ميشود مانند هر دار و دسته مسلح ديگر كه روي يك كشور افتادهاند و آن را تا سرحد مرگ ميدوشند... پيكار فرهنگي در واقع، نفي جوهره و ماهيت نظام جمهوري اسلامي است.»
همچنين «بهزاد كريمي» از فعالان ضد انقلاب مقيم خارج، در اظهاراتي تصريح ميكند:
«[تفكر] فقاهتي بايد برود تا جامعه دوباره در روال و مدار رشد و ترقي قرار بگيرد.»
گروهك «جمهوريخواهان» نيز با پيوستن به پروژه استحاله، به تكميل هرچه بيشتر اين پازل كمك ميكند. «بيژن حكمت» از اعضاي مركزي «جمهوريخواهان» ميگويد:
«در سابق فكر ميكرديم كه كار سياسي، از كار فرهنگي مهمتر است، اما اكنون به اين نتيجه رسيدهايم كه كار فرهنگي هم همانقدر اهميت دارد. حالا در ميان ما، بحث بر سر اين است كه جامعه بايد به تغيير تدريجي سوق داده شود.»
پس از تغيير الگوي رفتاري گروههاي سلطنتطلب، حلقه ديگري از ضدانقلابيون خارج از كشور، موسوم به «مليگرا»ها نيز مناسبات جديد را ميپذيرند.«احمد انواري» از اعضاي «جبهه ملي» در توجيه گرايش به پروژه استحاله جمهوري اسلامي ميگويد:
«بنده معتقدم در مملكتي كه بمب و جنگ ايران و عراق و جناياتي كه در حقش كردند، نتوانست خللي در اركانش بهوجود آورد، نميتوان با اينگونه بازيها و ترفندها [نظير خطمشي مسلحانه و جنگ چريكي] ضربهاي به او زد... بنابراين بايد درصدد باشيم كه مشكلات را قدم به قدم از جلوي پا برداريم و با رعايت دقايق، موجبات استحاله در رژيم را از «سختگيري» به «تساهل» فراهم سازيم.»
نشريه «مليون ايران»، ارگان بقاياي جبهه مرتد ملي، با انتشار سخنان «احمد انواري» مينويسد:
«اگر ناگزير شدهايم كه به استحاله دروني رژيم گردن بگذاريم، بايد... بهمنظور ايجاد محيط مساعد براي مبارزه سياسي، از مقابله با هر جريان مسالمتجوي داخلي احتراز نماييم.»
گام ديگر در ايجاد تغيير الگوي رفتاري و گفتمان گروهكهاي ضدانقلاب خارج از كشور، ورود جريانهاي ماركسيستي، موسوم به چپ ضدانقلاب، در اين پروژه بود. «حزب توده»، «سازمان فداييان خلق (اكثريت)» و... كه تا پيش از اين در تبليغات خود، نظام اسلامي را سازشكار معرفي كرده و خواستار مبارزه بر ضد امپرياليسم بودند، با عبور از دهه 60 و فروپاشي شوروي، براي ادامه حيات سياسي، گفتمان خود را تغيير دادند و به سلطنتطلبان و مليگراها ملحق شدند. آنها راهبرد استحاله را به عنوان عمليترين راهكار مقابله با جمهوري اسلامي در دستور كار قرار دادند.
حزب توده پس از ناكام ماندن در براندازي از طريق كودتا و متواري شدن بقاياي آن به خارج از كشور، همچنان خواستار براندازي نظام اسلامي بود، تا اينكه بخشي از عناصر مركزي اين حزب، به مناسبت چهل و هشتمين سال فعاليت حزب توده، با انتشار بيانيهاي، با صراحت اعلام داشتند كه از شعار براندازي دست برداشتهاند و حتي آن را «چپروي» و «عملي كودكانه» ناميدند.
«محسن حيدريان» از عناصر ارشد «حزب توده»، در «پلنوم بيستم» جزوهاي را منتشر نمود و با صراحت اعلام داشت:
«... زمينههاي عيني و ذهني سرنگوني رژيم فراهم نيست. بنابراين، اگر ما همه نيروها را بسيج كنيم، تغييرات مربوط به استحاله را ميتوانيم تقويت كنيم. نقش ما در استحاله رژيم بسيار مؤثر است... ما بايد تلاش كنيم بين دو جناح حاكميت بازي كنيم و براي اين كار بايستي به تشكيل جبهه «صلح و آزادي» با شركت بخشي از حاكميت، مبادرت ورزيم.»
«حيدريان» به عنوان مشاور كميته مركزي حزب توده، با تأكيد بر تئوري استحاله، به عنوان عمليترين راهبرد براي ايجاد تغيير حاكميت، تصريح ميكند:
«سياست ما بايد تشكيل جبهه ضد ديكتاتوري و ولايت فقيه باشد؛ يعني تلاش براي جلب نيروهايي كه جمهوري اسلامي را ميخواهند، ولي ولايت فقيه را نميخواهند باشد.»
هفتهنامه «كار»، ارگان سازمان الحادي «فداييان خلق» نيز تغيير مواضع و گفتمان اين سازمان را به نمايش ميگذارد و به نقل از يكي از اعضاي اين گروهك مينويسد:«... به نظر من، به خطا رفتهايم و بايد از آن درس گرفت... من ديگر خود را پيرو راه «بيژن جزني» [يكي از نظريهپردازان حركت ماركسيستي پس از كودتاي 28 مرداد در ايران] نميدانم. من به عنوان يك روشنفكر، دموكرات و رفورميست [اصلاحطلب]، راهحل غلبه بر معضل جمهوري اسلامي را با توجه به تجربههاي گذشته، اولاً در كار روشنفكرانه در ميان تودهها و ثانياً در كاربست تدابير مناسب، براي ايجاد فشار به رژيم ميدانم.»پروژه استحاله با پشتسر گذاشتن دوران جنيني، در سال 1368 وارد مرحله جديدي ميشود و نفوذ و استحاله با چراغ روشن، در دستور كار قرار ميگيرد. در اين نقطه از منحني، عمليات استحاله آشكار شده است؛ الگوي رفتار و گفتمان ضد انقلابيون مقيم خارج، از براندازي نظامي به استحاله (براندازي غيرنظامي)، تغيير ماهيت يافته و نشريات روشنفكري نيز با رشد كمي و كيفي فزاينده به فضاسازي در داخل كشور پرداخته است. پايان يافتن صورت نظامي جنگ و رحلت امام خميني(ره) در اين مقطع از منحني استحاله، از يكسو كارگزاران استحاله را به بازگشت و تأثيرگذاري در داخل و تسريع روند استحاله ترغيب مينمايد و از ديگرسو، فاز جديد نفوذ و استحاله به صورت چراغ روشن را با تهاجم به مرزهاي اخلاقي و اعتقادي جامعه، ايمان، باورهاي ديني و ماهيت نظام اسلامي آغاز ميكند. اين مرحله، بيآنكه جنبه حسي و تجربي آن ملموس باشد، زيرساخت تهديد را بهوجود ميآورد.
مقام معظم رهبري در 7 آذر ماه 1368 نخستين هشدار را نسبت به رويكرد جديد دشمن به عرصه فرهنگي اعلام داشتند و بعدها با تعبير «شبيخون فرهنگي»، ابعاد و عمق توطئه را تشريح نمودند. معظم له، با سخنرانيهاي فراوان، كوشيدند اذهان مردم و مسئولان را به عمليات پيچيده دشمن، متوجه نمايند. ايشان در ديدار با فضلاي حوزه علميه قم فرمودند:
«يك جبههبندي عظيم فرهنگي كه با سياست، صنعت، پول و انواع و اقسام پشتوانه همراه است، الآن مثل يك سيلي راه افتاده كه با ما بجنگد. جنگ هم، جنگ نظامي نيست. بسيج عمومي هم در آنجا هيچ تأثيري ندارد و آثارش هم طوري است كه ما تا به خود بياييم، گرفتار شدهايم.»
رهبر معظم انقلاب اسلامي، با تأكيد بر اين نكته كه هدف دشمن در تهاجم فرهنگي، مبارزه با تفكر اسلامي است، طي بياناتي در سوم مرداد ماه 1370 هـ . ش، فرمودند:
«ما بايد تهاجم فرهنگي را يك مقوله حقيقي و جدي به حساب بياوريم. مبارزه فرهنگي با تفكر اسلامي و جمهوري اسلامي، داراي شاخهها و شعبات متعددي است كه اگر واقعاً انسان بخواهد آنها را بررسي و احصا كند، خواهد ديد كه عرصه بسيار گستردهاي دارد. فرضاً تفكر سياسي اسلام، در مطبوعات، در كتابهاي مختلف و در ترجمهها، حتي در تاريخنويسي، زير سؤال ميرود. بالاخره اين انقلاب بر مبناي تفكر سياسي اسلامي بنا شده است. اگر اسلام يك تفكر سياسي نداشت، يك انقلاب بر مبناي اسلام انجام نميگرفت و يك نظام براساس آن به وجود نميآمد.... ما اكنون شاهديم كه بسياري از مقالات، كتابها، تاريخنويسيها و بيوگرافينويسيها، بر پايه رد طرز تفكر سياسي حاكم بر نظام جمهوري اسلامي استوار است. يك وقت، يك نفر مخالف فكري است و بر اين مبنا مقاله يا كتاب مينويسد. ما انتظار نداريم چنين چيزي نباشد و عكسالعمل مهمي را نيز نبايد در پي داشته باشد. ممكن است عليه توحيد هم كسي كتاب بنويسد. اين اشكالي ندارد... اما زماني انسان از قرار دادن اينگونه كارها در كنار هم و از تأمل در مجموع آنها به نقشهاي حساب شده پي ميبرد و اينكه اين امر تصادفي نيست و نيت و ارادهاي پشت سر قضيه است.»
بيترديد فرهنگ، اساس هويت هر ملت و مبناي تمام كنشها و واكنشهاي آن به شمار ميرود. از اينرو روش اداره كشور و نظام حكومتي آن نيز مانند هر مقوله ديگري، بر پايه اعتقادات و فرهنگ عمومي مردم آن كشور استوار خواهد بود، به گونهاي كه ميتوان ادعا كرد با دگرگوني در فرهنگ ملتها، تغييراتي در نظام حكومت آنان به وجود خواهد آمد و سنت الهي هم بر اين مهم قرار گرفته است كه «خداي حكيم، وضعيت هيچ امتي را دگرگون نميسازد، مگر آنها خود دگرگون شوند.»
:: موضوعات مرتبط:
گزارشي از تغيير استراتژي ضد انقلاب پس از رحلت امام خميني (ره) ,
,
:: بازدید از این مطلب : 381
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10